عنوان ندارد....

بچه ها از همتون ممنونم که دلسوزانه نتیجه ی کارم رو پی گیری کردین.

راستش دیروز سوپر وایزرم با طرف حرف زد و کار به جایی رسید که طرف خودش اومد

و ازم معذرت خواست.

جالب اینجاست که اون اصلن از پدر مادرش نخواسته بود به ما زنگ بزنه و موضوع رو کش بدن.

اونها فکر کرده بودن باید وظیفه ی پدر مادری خودشونو این طوری انجام بدن!!

خوشبختانه ماجرا ختم به خیر شد و کار اصلن به اونجاهایی که من فکر می کردم نکشید...

ولی خوب اگه این موضوع ده بار دیگه هم تکرار بشه من همین کار رو می کنم.

به نظر من یه معلم نباید وقتشو صرف ۲ تا بچه ی لوس بکنه و با این کارش حق بقیه رو

هم ضایع کنه...

این هیچ ربطی هم به توانایی کنترل کلاس نداره.اگه طرف آدم باشه خودش می فهمه که

 کارش اشتباه بوده و دیگه تا عمر داره این کارو نمی کنه.

خوب من که وقت ندارم تک تک این بچه ها رو ادب کنم...

تازه خیلی هاشون هم آدم حسابی هستن...

من فقط همین کارو می کنم و تازه این نهایت کاریه که می کنم!! یعنی چی

بشه که این اتفاق بیفته!!

به هر حال از همه ممنون که دلسوزانه نگران نتیجه ی کار بودین و با راهنمایی هاتون

 به من کمک کردین.

دوستتون دارم.

 

 

نوشته شده در دوشنبه 10 دی1386ساعت 5 بعد از ظهر توسط آفتاب
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد