من و این دل...

تو این چند روز روزایِ سختی رو گذروندم...چقدر سخته بخوای تصمیمی بگیری و کاری رو انجام بدی ولی این دلِ لعنتی ِلجبازِ سر کشت باهات همپا نباشه و هی سنگ بندازه جلویِ پات...ولی خوب می دونی، دیگه کم کم دارم یاد می گیرم بهش بی توجهی کنم و به حرفاش گوش ندم...هی بهش میگم خوب من و اون که آینده ای با هم نداریم...اون راست میگه...خوب واسش مهمه که من 3 سال ازش بزرگترم...عقاید و روحیاتمونم که اصلن با هم همخونی نداره...اینم واسش مهمه...خوب حالا که اینجوریه حرفشو گوش بده، فقط از لحظه یِ حال که با همین لذت ببر و این بهترین لحظات رو با فکرِ آینده ای که وجود نداره خراب نکن...

اما این دلِ لعنتی گول نمی خوره!!...می گه: کی حرف از آینده زد حالا؟ من میگم حالا که اون بوی فرندته خوب نباید به هم ابرازِ عشق کنین؟ نباید لا اقل هفته ای 2 -3 بار همو ببینین؟ مگه اون نمی گه دوسِت داره؟ خوب پس چرا تا حالا حتی یک بار هم نشده که اول اون بگه دوسِت دارم؟ چرا فقط هر وقت تو طاقتت طاق میشه و بهش میگی دوسِت دارم اون جوابتو می ده؟!تازه اونم چه طوری...میگهme too یا اگه خیلی مایه بذاره می گه منم همین طور!!تا حالا شده صدات کنه، تو چشمات نگاه کنه و واضح و شمرده بگه دوستت دارم؟ نه آفتاب خانوم، شده؟

بهش میگم: آخه تو که نمی دونی!!اون اصلن روحیاتش با بقیه فرق می کنه...بارها بهم گفته همین" دوسِت دارم"ای که من ممکنه ماهی یه بار بهت بگم از همه ی" عاشقتم "هایی که تا حالا شنیدی واقعی تر و عاشقانه تره...بهم گفته که این کلمه خیلی واسش مقدسه و وقتی که می گه با تمامِ وجودش می گه...اونم عقیده داره" دوست داشتن از عشق بر تر است"...می گه نباید چپ و راست این جمله رو به کار برد که بارِ معناییشو از دست بده...

ولی اون لعنتی باز می خنده و می گه: اینا همش توجیهه!!اون از اینکه این جمله رو بگه میترسه...همین...اون میترسه...

من که کوتاه نمیام!!من این دل رو آدمش میکنم!!...بهش میگم: ببین! اون منو دوست داره..مگه نه اینکه تو این 9 ماه من حداقل 10 بار سعی کردم به هم بزنم باهاش واون هر بار با متانت و صبر کلی باهام حرف زدو گفت من نمی خوام تو رو از دست بدم؟ مگه نگفت من دوسِت دارم؟ مگه نگفت من اصلن دلم نمی خواد دوست دختر داشته باشم ولی تو اینقدر خوبی که من نمی تونم تو رو از دست بدمو تو تنها دوست دخترِ من هستی و همه ی دخترهایِ تو زندگیم هم فقط واسه اینکه یه کاری برام انجام می دن هنوز تو زندگیم هستن...به جز تو...

بازم دلم گفت :خوب حتمن تو هم کاری براش انجام میدی و بودن با تو به نفعشه!!

میگم: نه...آخه هرچی فکر می کنم می بینم واقعا من واسش هیچ کاری که نمی کنم هیچ، تازه کلی هم مشکل واسش ایجاد می کنم..هی بهونه می گیرمو اون هی باید اوضاع رو آروم کنه...اصلن مگه نه اینکه روزِ تولدش و ولنتاین از صبح تا شب با من بود؟ مگه نه اینکه هر وقت تنهاست فقط من پیششم؟ خوب اگه اون یه نفرِ دیگه رو دوست داشت که اون به جایِ من بود تو همه ی این موقعیتها...مگه نه اینکه شب قبل از خواب با من حرف میزنه که با آرامش بره تو رختخواب؟ حتی با این که من خیلی وقتا آرامشش رو نا خواسته به هم میزنم؟...پس چرا بازم با منه؟ اصلن چرا با این نامه ی ِ آخری که تو همین 2 تا پستِ قبلی هم گذاشتمش بازم بی خیالِ من نشد؟ چرا صبحش که من موبایلمو خاموش کرده بودم 10 بار زنگ زد خونه و پیغام گذاشت که بهش زنگ بزنم...چرا وقتی من طاقت نیاوردم و گوشیمو روشن کردم برام  sms داده بود که بهش زنگ بزنم؟ چرا تا فهمید گوشیمو روشن کردم منتظرِ زنگِ من نشد و بلافاصله خودش زنگ زدو انگار نه انگار که من همچین نامه ای واسش نوشتم؟...ووقتی هم بهش گفتم خودشو زد به اون راه که من اصلن از دیشب کامپیوتر رو روشن نکردم!!من که می دونستم اون نامه رو خونده که اینقدر هول کرده...ولی اون اینقدر بزرگوار بود که به رویِ خودشم نیاورد...بعدشم که من 2باره یه نامه نوشتم و ازش معذرت خواستم و بهش قول دادم دیگه این قدر بچه بازی در نیارم و از این به بعد بیشتر راجع به کارو درس و موفقیت که اون خیلی دوست داره حرف بزنیم و هر وقت که وقت شد و جاش بود بهش بگم دوسِت دارم...یادته چقدر خوشحال شد و گفت من فکر می کردم تو تویِ سنِ 40 سالگی به این موضوع برسی!!گفت که خیلی طرزِ فکرم یهو عوض شده و این نشانه ی بلوغِ فکریِ منه...ندیدی از اون روز به بعد شدیم مثلِ 2تا دوست و اون خودشو به من نزدیکتر احساس می کنه و حتی ابرازِ احساساتش بیشتر شده؟..ندیدی حتی بیشتر بغلم می کنه و می بوستم؟...

اینجاست که دلم میخنده باز ولی دیگه هیچی نمی گه...فقط هِی محکم خودشو می کوبونه به قفسه سینم تا پیغامشو بهت برسونم و پیغامش چیزی نیست که تو ندونی...با این حال تکرارش می کنم..."نازنینم، دوسِت دارم"...

 

نوشته شده توسط آفتاب در ساعت 5 بعد از ظهر  39 پرتو

پنجشنبه 3 خرداد1386

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد