تهمت زدن به تو ؟

تهمت زدن به تو ؟

تهمت چگونه توانم زد به آفتاب؟!...

این پست رو واسه ی یکی از خواننده های وبلاگم می نویسم ...نمی دونم چرا...شاید چون اون هم همون حسی رو داره که من بعضی وقتها نسبت به جوجوم پیدا می کنم...حس بی اعتمادی...حس اینکه بهم خیانت کرده...حس اینکه اگه دوستم داشت یه جور دیگه برخورد می کرد...می دونین که خوشبختانه من خیلی وقته دیگه این احساس رو نسبت به اون ندارم...چون الان دیگه واقعن می دونم فقط با منه و به هیچ جنس مونث دیگه ای علاقه مند نیست...خوب این حس خیلی آرامش بخشه...اونم بعد از 1 سال که دخترهای دیگه ای هم همراه من توی زندگیش بودن و مدتها طول کشید تا اون خودش به این نتیجه برسه که اونها رو دوست نداره و وقتی دوست دختر داره و به ادعای خودش دوسش هم داره ، دیگه وجود اونها بی معنیه...خیلی روزهای سختی رو گذروندم تا اون به این مرحله برسه...و خوب الان کاملن می تونم درک کنم که روابط اون با دیگران فقط در حد رابطه ی شغلی و کاریه...چون اون شغلش ایجاب می کنه که با دخترها و پسرهای زیادی در ارتباط باشه...

دوست عزیزم...من کاملن بی اعتمادی تورو نسبت به عشقت درک می کنم...اما باور کن بعضی مواقع روابط افراد با دیگران فقط در حد یه دوستی ساده و روابط کاریه...تو که عشقت چیزی از احساس و عشق برات کم نمی ذاره؟ می ذاره؟...یه دختر هیچ وقت نمی تونه عاشق دو نفر یا بیشتر باشه...نمی دونم در مورد پسرها چه جوریه، ولی من به عشقم قسم می خورم که کسی که تورو دوست داره و این همه عاشقته نمی تونه حتی  حضورهیچ کس دیگه رو در کنار خودش تحمل کنه...من بعضی وقتها که یه نفر دیگه به جز جوجو بهم ابراز عشق می کنه حالم به هم می خوره...چه برسه به اینکه بخوام من هم در جوابش بهش ابراز علاقه کنم...من یاد گرفتم که روابط شغلی و کاری رو از عشق جدا کنم و برای هر کسی یه حدی تعریف کنم پیش خودم...که نه من از اون حد فراتر می رم و نه اجازه می دم اون پاشو از گلیمش دراز تر کنه...خوب فهمیدن اینها حتی واسه جوجوم که خودش اینهمه دوست در زمینه ی شغلی و کاری داره سخته...واسه همینه که آدرس وبلاگم رو بهش ندادم...چون مثلن اگه اینجا برای تو که یه پسری بنویسم" دوست عزیزم" فردا باید کلی بحث داشته باشیم که چرا من به تو گفتم عزیزم!! ولی خوب تو خودت می دونی که من روابطم با بچه های وبلاگ و تو چه جوریه...پس پیش خودت تعجب می کنی که چه طور اون این فکرو کرده...ولی خوب نمی دونم این پسرها چرا فکر می کنن روابط کاری فقط واسه خودشون تعریف می شه! ما که تنها زندگی نمی کنیم تو این جامعه...مسلمن افرادی حضور دارن که باهاشون رابطه ی دوستی برقرار می کنیم ولی این رابطه فقط در همون حد دوستی و کاره...نه بیشتر و نه کمتر...

من احساس می کنم که یه عشق قشنگ به خاطر یه سوء تفاهم ساده داره از بین می ره..واین خیلی برام غم انگیزه...اونقدر که سعی کردم یه پست بنویسم  تا شاید حرف منو به عنوان شخصی که خودش مدتها با این قضیه درگیر بوده بهتر قبول کنی و حداقل راجع بهش فکر کنی...این همون کاریه که من کردم و اگه یادت باشه چندتا پست هم نوشتم در مورد اینکه جوجو بهم خیانت کرده...البته اون قضیه اش فرق می کرد چون چت کردن اون با اون دختریه جورایی اغوا گرانه و عاشقانه بود! ولی حتی الان می فهمم که اون راه ارتباط برقرار کردنش با دیگران همینه و در واقع منظوری نداره...الان جوری شده که خودش میاد و برام تعریف می کنه که دخترها چی براش می نویسن و اون چی جواب میده!

خواهش میکنم...خواهش می کنم به خاطر من...نه اصلن به خاطر خودت واون...به خاطر عشقتون که باعث شده این فکرها به ذهنت خطور کنه...کمی بیشتر فکر کن...نذار یه عشق زیبا به خاطر سوء تفاهم  از بین بره...

پرواز اعتماد را با هم تجربه کنیم...

وگرنه می شکنیم بالهای دوستی مان را...

 

نوشته شده در سه شنبه 29 آبان1386ساعت 10 بعد از ظهر توسط آفتاب
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد