واقعن شرم آوره!! آدم وبلاگ داشته باشه و ا هفته آپ نکنه!! اما اگه میدونستین تو این 1 هفته جه بلایی سرم اومده بهم حق می دادین...خوب باید همه چیز رو خلاصه بگم چون الان مسافرت هستم و تا جمعه هم بر نمی گردم اینجا هم باید بیام کافی نت واسه همین تا جمعه نمی تونم آپ کنم....
بالاخره ماشینمو صحیح و سالم تحویل گرفتم.
ولی دلیل اصلی آپ نکردنم هم همین بود ..تو حالت روحی بدی بودم...1 هفته خواب و خوراک نداشتم اینقدر مساله حاد بود که منکه همه چیزو اینجا مینوشتم دیگه اونو نتونستم بنویسم.همین هم داشت پدرمو در می اورد ولی خوشبختانه تو این مدت یاد گرفتم بیشتر احساساتم رو کنترل کنم و فکر میکنم مدیریت بحران خوبی داشتم تو این قضیه...البته اون خودش هم خیلی کمککرد برای حل مساله مثل sms های عاشقونه ای که تو این 10 ماه حتی 1 بار هم نفرستاده بود.و فکر نمیکردم هیچ وقت این حرفها رو ازش بشنوم یا گل خریدن و آوردن دم در خونه، یا تلفن پشت تلفن و معذرت خواهی شفاهی و کتبی و تئوری و حضوری و آف لاین و آن لاین(!) و گفتن اینکه شر منده ام و تو خیلی مهربونی و ...از این حرفها!! میگم چقدر خوبه گاهی وقتها یه همچین مسائلی پیش باد و برگ برنده بیاد دستت و طرف هم بره تو موضع ضعف ها!! البته من اصلن دوست ندارم جوجومو تو همچین حالتی ببینم و به خودش هم گفتم قضیه رو فراموش کنه ولی خوب از شما جه پنهون که خیلی حال داد!!تلافی این 10 ماه که برگ برنده دست اون بود رو در آوردم!!حالا هم تصمیم گرفتم دیگه عین این عقده ای های ندید بدید هی قضیه رو کش ندم .اون دیگه تنبیه شده و به این نتیجه رسیده که کارش اشتباه بوده ..فعلن همین برام کافیه.
امروز به وبلاگ همتون سر میزنم منو ببخشین که دیر کردم ...گفتم که با یه مشکل بزرگ دست و پنجه می کردم...تا بر می گردم همه مواظب خودتون و همین طور بلاگ من باشین تنهام نذارین...مثل همیشه
دوستتون دارم و منتظر پرتو های قشنگتون هستم ...
نوشته شده توسط آفتاب در ساعت 2 بعد از ظهر 38 پرتو
پنجشنبه 14 تیر1386